سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوپرمن

دوشنبه 87/1/19 ::  ساعت 12:44 عصر


من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو

به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو

من در این دنیا دو چیز میخواهم

یکی تو ودیگری خوشبختی تو

من این دنیا را برای دو چیز میخواهم

یکی تو ودیگری برای با تو موندن تا همیشه


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


یکشنبه 87/1/18 ::  ساعت 1:17 عصر


چون فردا بمیرم

به درختان بگو

که چقدر دوستت می داشتم

به باد که در شاخه های درختان می خزند

و به شاخه هایی که فرو می ریزند

بگو که چقدر دوستت می داشتم

به کودکان معصوم

بگو که چقدر دوستت می داشتم

به چشمان جانوران بگو

و بگو که چقدر دوستت می داشتم

به خانه ی ساخته از سنگ و آجر بگو

که چقدر دوستت می داشتم

اما به مردان بگو

که چقدر دوستت ی داشتم

زیرا که اینان هرگز سخنانت را باور نخواهند داشت

آری اینان هرگز باور نخواهند داشت که مردی زنی را این چنین که من دوستت می داشتم ، دوستت بدارد


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


شنبه 87/1/17 ::  ساعت 1:20 عصر


آسمانش آبی

باز باشد همه پنجره هایش به پذیرایی نور

کنارباغچه اش پر بزنیم

حوض ماهی پُر آب

قامتِ پاک درختانش سبز

و تو را هم خواند که در این خانه کنارم باشی

سینه آینه تصویر تو را می جوید

که در آیی چون نور

تو بدین خانه بیا

در خیابانِ امید /کوچه ی باورِ سبز / نبش میدانِ صبوری

آن جا / خانه ای خواهی یافت

سَر دَرِ خانه چراغی روشن

روی سکویش گلدان گُلی

در دلِ خانه اجاقی دلگرم

با حضور تو در این خانه چه جشنی بر پاست

آسمانِ شبِ این خانه پُر از چشمک و مهتاب و نسیم

ناودانش پُر موسیقی آب / ای سر آغاز امید

تو بدین خانه در آ

من به دیدار تو می اندیشم

و به آرامش بودن با تو


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


جمعه 87/1/16 ::  ساعت 12:11 عصر


وقتی چشمامو میبندم تمام آرزوهامو با تمام جزئیاتش همون طوری که دوست دارم با قلم موی

جادویی خیال توی ذهنم نقاشی میکنم تا وقتی که بیدار شدم تمام اونا جون بگیرن و جزو واقعیت

های زندگیم بشن

وقتی که چشمام باز میکنم و گرمای اولین اشعه ی خورشید رو روی صورتم حس میکنم

می فهمم که...

میفهمم که اولین کاری که باید انجام بدم اینه...

اینه که دست روی زانوهام بذارم.از جام بلند بشم.بایستم و روزم را شروع کنم...

با یه توکل خالص و یه سلام بلند که یه لبخند کوچیک همراه داره

با چشم انداختن تو چشم اونایی که دوسشون دارم

و چشم برداشتن از هر کس و هر چیزی که دوسش ندارم

که البته با سعی و تلاش هر روز تعدادشون تو دلم کمتر میشه

به آرزوهام فکر میکنم و با کمک فکرم دستامو به سمت آرزوهام دراز میکنم هر مانعی که سر

راهم باشه آروم آروم کنر میزنم

هرکی با تمسخر نگاهم کرد بی توجه از کنارش میگذرم

و با چشم دوختن به آبی آسمون منتظر میشینم تا دونه دونه ستاره های بختم توی دستام بشینه

در طول روز طوری تلاش میکنم که وقتی شب دوباره چشمامو روی هم گذاشتم آرزوهم پر

رنگ تر از روز پیش توی ذهنم با تمام جزئیاتشون نقاشی بشن حتی بدون اینکه خودم بخوام

تا وقتی که صبح دوباره بیدار شدم از اون هزار هزار آرزو یکیش واقعی و جون دار از اون

روز به بعد باهام زندگی کنه و هر دو بیدار بیدار زندگی را زیباتر از قبل ببینیم


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


جمعه 87/1/16 ::  ساعت 12:8 عصر


آب را ول بکنیم...

آب را ول بکنیم/آب را سفت نگیریم، چه معنی دارد ؟

کار بی حاصل وباطل نکنیم /مشاید این آب روان میرود تا ده بالا که هوایی بخورد

من ندیدم دهشان/بیگمان در ده بالاشهر/بستنی ارزان است

بهترین شام ونهار /پیتزا با نان است

وصمیمانه ترین راه هدر دادن پول /پول دادن جهت خوردن آب معدنی است

چون اصولآ آنجا /آبهای دیگر تنها /جهت آبتنی است

چه دهی بایدباشد/خانه هاگنده ترند/مردم بالاشهر/چه حیاطی دارند

جیب هاشان پر پول/زلف هاشان از روغن و ژل افشان است


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


پنج شنبه 87/1/15 ::  ساعت 1:31 عصر


به سلامتی درخت/نه به خاطرمیوه اش/به خاطر سایه اش


به سلامتی کرم خاکی/نه خاطر کرمش/به خاطر خاکی بودنش


به سلامتی دیوار/که هر مرد نا مردی بهش تکیه می کنند


به سلامتی مورچه/که کسی اشکش رو ندیده


به سلامتی خیار/نه به خاطر خ اش/بلکه به خاطر یارش


به سلامتی گاو/چون نگفت من/گفت ما


به سلامتی شلغم/نه به خاطر شلش/به خاطر غمش


به سلامتی سگ/نه به خاطر پارسش/به خاطر وفاش


به سلامتی هرچی نامرده که اگه نامرد نباشه مردا شناخته نمیشن


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


چهارشنبه 87/1/14 ::  ساعت 1:19 عصر


در غروبی تلخ تر از هر زمان

باز هم در فکر فردا هم چنان

در پی فهمیدن رازی نهان

میروی اندوهگین و ناتوان

در وجودت عشق باشد بی گمان

باعث ناکامی و درد و فغان

پس چگونه می شود در این میان

بود فارغ از غم و جور زمان

روزی اما آمدم سویت دوان

دیدمت گشتی چنان فصل خزان

از غم و اندوه و هجرت بی گمان

گفتمت از عشق من با صد زبان

تا بدانی عاشقم در این جهان

داغ عشقی از گذشته در نهان

بر دل آزرده ات باشد عیان

نازنینم! گویمت اینک بدان

یاد عشقت نیست مرهم،مهربان!

باش چون دریا همیشه بی کران

پر توان و پر توان و پر توان


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


دوشنبه 87/1/12 ::  ساعت 1:6 عصر


روی دیوار اتاقم، تویه قاب عکس چوبی

تو کنارمی هنوزم، با یه دنیا عشق و خوبی

تو کنارمی هنوزم، میون این همه دیوار

هنوزم چشمای نازت، به چشام زل زده انگار

گل سرخ یادگاریت، میگه که آهای دیوونه

اون دیگه برنمی گرده، چرا یادت نمی ره

من که باورم نمی شه،آخه هم بغض صمیمی

همه سهم من از تو، بشه این عکس قدیمی

مگه میشه بر نگردی، من که باورم نمی شه

وقتی که هنوز توی این عکس، با منی مثل همیشه

هنوز این اتاق خالی، این چراغ نیمه روشن

همه شاهدن که هیچ وقت، تو نرفتی از دل من

کاش که این دنیای دلگیر، قد قاب عکس ما بود

تا فقط تنها واسه من، توی دنیای تو جا بود

شاید اون وقت تو نگاهم، دیگه بارونی نمی موند

دل من تو عکسی کهنه، دیگه زندونی نمی موند


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


یکشنبه 87/1/11 ::  ساعت 1:19 عصر


نام : غم

 شهرت : سرگردان

زادگاه : ویرانه

تاریخ تولد : دوران غم

شماره شناسنامه : نامفهوم

 مدت محکومیت : حبس ابد

 نام پدر : رنج

 نام مادر : درد

 نام پدربزرگ : درویش تنها

نام مادربزرگ : سلطان غم

 چراغم : شمع

 سقفم : اسمان

 مونسم : شب

 کارم : حسرت

 یادم : انتظار

 دردم : فراغ

 فریادم : سکوت

 ارزویم : مرگ

 زندگیم : فقط تو

 امیدم : فقط تو

 ادرس : خیابان غمستان – میدان تنهایی – چهارراه بدبختی – خیابان رنج – کوچه غربت پلاک : ناباوری


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


شنبه 87/1/10 ::  ساعت 1:35 عصر


هر شب در رویاهایم تو را می بینم

و احساس ات می کنم و احساس می کنم

تو هم همین احساس را داری.

دوری، فاصله و فضا بین ماست
و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
نزدیک، دور، هر جایی که هستی
و من باور می کنم که قلب می تواند برای عشق بتپد

یک باره دیگر در را باز کن
و تو اینجا در قلبمی
و قلب من ادامه خواهد داد و خواهد داد

عشق میتونه یه بار ما رو لمس کنه

و تا آخر عمر ادامه پیدا کنه
و تا وقتی که ما یکی هستیم نمیتونیم بذاریم بره
و این عشق می تواند برای همیشه باشد
و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم
و واقعا تو را در کنارم و آغوشم داشتم
در زندگی من،ادامه خواهد داشت

نزدیک، دور، هرجایی که هستی
من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
یک باره دیگر در را باز کن
و تو در قلب من هستی
و قلب من ادامه خواهد داد و خواهد تپید

تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
و می دانم قلبم برای این خواهد تپید
ما برای همیشه باهم خواهیم بود
تو در قلب من در پناه خواهی بود
و قلب من برای تو خواهد تپید

و خواهد تپید...


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ