سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوپرمن

چهارشنبه 86/12/29 ::  ساعت 2:37 عصر


عشق نمی پرسه که تو کی هستی فقط میگه تو مال من هستی، عشق نمی پرسه اهل کجایی فقط میگه تو

 قلب من هستی، عشق نمی پرسه تو چیکار میکنی فقط میگه باعث میشی قلب من به ضربان بیفته، عشق

نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی، عشق نمی پرسه که دوستم داری؟؟؟؟ فقط میگه

دوستت دارم!!!


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


چهارشنبه 86/12/29 ::  ساعت 2:36 عصر


اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

                                      دوستت دارم


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


سه شنبه 86/12/28 ::  ساعت 1:49 عصر


ببین رفیق
برای این که چیزی و گم کنی
اول باید چیزی داشته باشی.


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


سه شنبه 86/12/28 ::  ساعت 1:47 عصر


صبر کردن با باخته های وجود زن انس گرفته است
در حرمسرا شکل گرفته
با هوو متکامل شده

و با عشق به اوج رسیده است

.......:همیشه ستایشت کردم,همیشه......


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


سه شنبه 86/12/28 ::  ساعت 1:45 عصر


صدایشان را می شنوی؟
دویدن کودک امروز
بر روی قبر کودکان دیروز
صدای التماس خاک است
التماسی کشنده
کودک می دود
به سمت...


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


دوشنبه 86/12/27 ::  ساعت 2:7 عصر


رسول اعظم(ص):

خداوند بنده ای را دوست دارد که چون به کاری پرداخت، ان را محکم و استوار به پایان رساند?

بدترین نابینایی ، کوری دل است.

کامل ترین مومن در ایمان ، خوش خلق ترین انان است.

خدای را چنان پرستش کن که گویی او را می بینی،پس اگر تو او را نمی بینی چنان عبادت کن که او تو را می بیند.

اینکه خداوند فردی را بوسیله تو هدایت نماید، از آنچه آفتاب بر آن بتابد برای تو بهتر و ارزنده تر است


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


دوشنبه 86/12/27 ::  ساعت 2:6 عصر


پادشاه در دعای خود می فرمود : « خداوندا! به تو پناه می برم از : 1- ثروتی که باعث سرکشی ام شود . 2- از فقری که باعث فراموشی ام شود . 3- از هوای نفسی که غافلم سازد . 4- از عملی که خارم نماید . 5- از همسایه ای که اذیتم کند . »

 

 

ام سلمه گفت : پادشاه در دعا های خود زیاد می فرمود ، که: بار خدایا ! ای دگرگون کننده قلب ها ! قلب مرا بر دین خود استوار فرما .

گفتم : ای رسول خدا ! آیا قلب ها دگرگون می شوند :

پادشاه فرمود : بلی ! خداوند بشری را خلق نکرد ، جز آن که قلب او بین دو انگشت از انگشتان خداست ، اگر بخواهد آن را بلند می کند و اگر بخواهد می نشاند .


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


شنبه 86/12/25 ::  ساعت 9:44 عصر


روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را در تمام آن منطقه دارد.
جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت
.
ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟

مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست؟
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت
.
مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود...


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


جمعه 86/12/24 ::  ساعت 8:2 عصر


 

رازی است مرا راز گشایی خواهم
دردی است به جانم و دوایی خواهم

گر طور نخواهم و نخواهم دیدن
در طور دل از تو جای پایی خواهم

گر صوفی صافی نشدم در ره عشق
از همت پیر ره صفایی خواهم

گر دوست وفایی نکند بر درویش
با جان و دلم از او جفایی خواهم

بردار حجاب از رخت ای دلبر حسن
در ظلمت شب راهنمایی خواهم

از خویش برون شو ای فرو رفته به خود
من عاشق از خویش رهایی خواهم

در جان منی و می نیابم رخ تو
در کنز عیان کنز خفایی خواهم

این دفتر عشق را ببند ای درویش
من غرقم و دست ناخدایی خواهم


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


سه شنبه 86/12/21 ::  ساعت 8:14 عصر


می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکند تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم . اما نه ..... چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکند و مشکلات مرا از پای درنیاورد.


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


   1   2   3      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ