سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوپرمن

یکشنبه 87/2/15 ::  ساعت 2:2 عصر


به کجا میروی ای دوست

به کجا. صبر کن

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو

ای کبوتر به کجا. قدر دگر صبر کن

آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

خنده کن عشق نمک گیر شود بعد برو

یک نفر حسرت لبخند تورا می خورد

صبر کن گیریه به زنجیر شود بعد برو

خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد

باش

باش ای نازنین

باش ای مهربون

خواب تو تعبیر شودبعد برو

حال که عظم رفتن داری پس برو

خدا یارو نگهدارت


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


شنبه 87/2/14 ::  ساعت 1:12 عصر



صدای قدم های آشوب گرت ذهنم را به هیاهو واداشته است

و داغی نگاه های تو قلبم را بیدار کرد

با قلب پر شورم

در قاب چشمانت

عشق را جست و جو می کنم

تا سکوت تنهایی ات را بشکنم....

دوستت دارم ..... عزیزم....


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


جمعه 87/2/13 ::  ساعت 1:53 عصر


مهربون من همه جون من فدای احساس قشنگت

وقتی نگاه می کنیو می گی دوسم داری بگیر دستامو تو دستد

حتی خاطرات تلخ بین ما واسه من خیلی قشنگه

وقتی پیشمی نزدیکمی دلامون باهم یه رنگه

نازی نازی ناز گل من دل بی تو میمیره

تن سردم تازه داره با تو جون می گیره

بیبی بیبی ناز گل من دل بی تو میمیره

دست سردم توی دستاد تازه داره جون می گیره

گل ناز آشقم باش صدام نزن بیا مال من باش

از چشات دارم می خونم می خوای با تو بمونم


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


جمعه 87/2/13 ::  ساعت 1:45 عصر


کاش می شد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


چهارشنبه 87/2/11 ::  ساعت 1:14 عصر



 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


چهارشنبه 87/2/11 ::  ساعت 1:11 عصر



 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


چهارشنبه 87/2/11 ::  ساعت 1:7 عصر



 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


دوشنبه 87/2/9 ::  ساعت 1:23 عصر


چطور اینطور چیزی ممکنه؟!

 

 در نگاه اول یک سر سامورائی را میبینی

در نگاه دوم یک اسکیمو را میبینی

 


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


دوشنبه 87/2/9 ::  ساعت 1:9 عصر


بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه‌های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بیـــــــــد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشتها
خوش به حال لاله‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار


ای دل من گرچه دراین روزگار

جامه رنگین نمی‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که می‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


یکشنبه 87/2/8 ::  ساعت 1:29 عصر


 

وقتی یه رابطه اذیتم می کنه خیلی تحمل نمی کنم و به هم می زنم.نه بابا خالی بستم یعنی انقدر اذیت می شم که نمی تونم اصلا دوستی رو خوب پیش ببرم و خودش از هم می پاشه.
اولش خوبه ولی خوب بعدا می بینی یه چیزی کمه...صحبت شبانه......گفتن کلمات قشنگ.........یا حتی یه شب بخیر ساده،شما چطور؟
امروز که داشتم برمیگشتم به این موضوع فکر می کردم.ولی خب با خودم رو راستم.
این ناراحتی واسه این نبود که اونو خیلی دوست داشته باشم........من دیگه  تنهایی رو خیلی دوست ندارم...دوست دارم تقسیم کنم....دوست دارم تقسیم بشم.....دوست دارم هوسم رو ببرم هوا خوری...
می دونم همیشگی نیست ولی خب اینجا یه چیزی کمه.... اینجا که نیست شاید پیش اون باشه.....پس عزیزم شب بخیر.


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ